مُـــــ ــــ هِــــــــــ م نــ ـــیـــــــســــ تــــــــــ......

گلوی بسته ی سنگ روزی واژه ها را در هم خواهدشکست وب ورطه ی بی پایان اندوه روانه خواهدکرد

مُـــــ ــــ هِــــــــــ م نــ ـــیـــــــســــ تــــــــــ......

گلوی بسته ی سنگ روزی واژه ها را در هم خواهدشکست وب ورطه ی بی پایان اندوه روانه خواهدکرد

قلابی،رومن گاری

باید یاد بگیری جوری خسته شی ک مزه ی چیزای دوروبرت از بین نره...

بانو با سگ ملوس،آنتون چخوف

صبر برای چه؟چه فایده از انتظار وقتی ک دیگر نیرویی برای زنده ماندن باقی نمانده است و با وجود این زندگی لازم است و می خواهم زنده باشم و زندگی کنم!

زن در ریگ روان،کوبو آبه

برگ هایی می جنبند،دسته دسته برگ،پیچ و تاب خوران می جنبند،بیهوده می کوشنداز شاخه بگریزند..... کلاغ ها مثل سابق امید را نادیده گرفتند...

سیرن ها،فرانتس کافکا

اینها صداهای وسوسه انگیز شبانه اند:سیرن ها هم این گونه آواز می خواندند،اگر کسی گمان کند ک آنها قصد وسوسه گری داشتند،در حقشان بی انصافی کرده است.سیرن ها می دانستند ک چنگال دارند و نازا هستند،از این رو ب صدای بلند شکوه می کردند،تقصیر از آنها نبود ک شکوه هاشان تا آن اندازه خوش طنین بود

ساموئل بکت

باید ادامه داد،من نمی توانم ادامه دهم،باید ادامه داد،باید تا زمانی ک کلماتی هستند،کلماتی بر زبان آورد ،باید این کلمات را آنقدر بگویم تا مرا بیابند،تا مرا بگویند...