مُـــــ ــــ هِــــــــــ م نــ ـــیـــــــســــ تــــــــــ......

گلوی بسته ی سنگ روزی واژه ها را در هم خواهدشکست وب ورطه ی بی پایان اندوه روانه خواهدکرد

مُـــــ ــــ هِــــــــــ م نــ ـــیـــــــســــ تــــــــــ......

گلوی بسته ی سنگ روزی واژه ها را در هم خواهدشکست وب ورطه ی بی پایان اندوه روانه خواهدکرد

هراکلیتوس

همه چیز جاری است.

چیزی ساکن نیست

هیچکس در یک رودخانه نمی تواند دوبار شنا کند

در رودخانه قدم می زنیم و نمی زنیم

هم هستیم و هم نیستیم.

مهدی اخوان ثالث

در دنج غم،کنج زندان خزیده-

ناگه زند جارزن جار،

نامم ب تکرار،گوید:

"آزادی!"

اما دروغ است.

زیرا در آن دم ن کس دیده آن جارزن را،

ونی شنیده.

بی جنب و جوش و خموش است زندان،

هر چیز و هر کس در اقصای شب آرمیده....


زندان قصر/آذر ماه 1345

آنا آخماتووا

می بینی دیگر پر پرواز ندارم
در میان قوها . . .
عزیز من! شاعر شعر عاشقانه
باید مرد باشد،
وگرنه همه چیزی باژگونه خواهد بود
تا جدایی سر برسد
باغ دیگر باغ نخواهد بود، خانه دیگر خانه
و دیدار دیگر دیدار.

آناکسیماندر

ستارگان گل میخ های زرینی هستند ک در کاسه ی بلورین آسمان کوفته شده اند....

مارگوت بیکل

از جنگ بی شکوه احساسی اندک دارم اما آنچه ب تمامی در می یابم عشقی است ک آرزوی همگان است از کشمکش های دایمی احساسی اندک دارم اما آنچه ب تمامی در می یابم آرزوی با هم بودن است از جنگ برای آنکه فقط جانی ب در برم احساسی اندک دارم اما آنچه ب تمامی دریافته ام چیزی است ک در این بازی نهفته