ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺯﻝ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺘﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ,
ﻭ ﻣﻦ ﺗــﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﻭﺳﻌﺖ
ﻧﺎﻣﺤﺪﻭﺩﯼ ﺩﺍﺭﺩ،
"ﺑـﺎ ﻫﻢ "
ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﯾﻦ "ﺑـﺎ ﻫﻢ " ،
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﻡ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ .
ﺣﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﯼ "ﺑـﺎ ﻫﻢ " ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻌﺎﻭﺿﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ !..
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ " ﻭﺣﺸﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ " ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻩ
ﺑﺎﺷﺪ،
ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﺲ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﺎﺕ ، ﺩﺭﮎ
ﮐﻨﺪ .
.
.
.
" ﻟﯿﻠﯿﺎﻥ ﻓﻠﻮﺭﻧﺲ ﻫﻠﻤﻦ ( ﻟﯿﻠﯿﺎﻥ ﻫﻠﻤﻦ ) / ﺯﻧﯽ
ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ / ﺳﺎﻧﺎﺯ ﺻﺤﺘﻲ "
این روزها هر که را دیدم ...
با هم خرابش کردند .
آدمها
لذت درستش کردن رو
دیگه فراموش کردند .
بعضی آدمها را نمی شود ، داشت ..
فقط می شود یک جور خاصی دوست شان داشت ..
بعضی آدمها ، اصلاً برای این نیستند که برای تو باشند ..
یا تو برای آنها !
اصلاً به آخرش فکر نمی کنی
آنها برای این هستند که دوست شان بداری ..
آن هم نه دوست داشتن معمولی ،نه حتی عشق ..
یک جور خاصی دوست داشتن ، که اصلاً هم کم نیست ..
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد
یک جور خاص دوست داشته خواهند شد ...
مثل تو
عااالی بود عزیزم.ممنون.
سلام
به من سر نمی زنی
حالت خوبه؟
از تیر تا الان هم چیزی ننوشتی